به وبلاگ باران عشق خوش آمدید !
از همه بازدیدکنندگان محترم قبلآ تشکر می نمایم .
از نظرات خودتان مرا بهره مند سازید .
دوستان برای حمایت از وبلاگ ☂ باران عشق ☂
لطفاً در سایت عضو شوید !
دوستان عزیز در صورت بروز هرگونه مشکل
در دنبال کردن باران عشق لطفاً به آدرس :
http://www.mahdiba1.blogfa.com مراجعه کنید!
http://www.MahDiba.blogsky.com
http://0book.blogsky.com
❤ ‿ ❤
نام و آوازهٔ فردوسی در همه جای جهان شناخته و ستوده شده و همچنین شاهنامهٔ فردوسی به بسیاری از زبانهای زنده جهان برگردانده شده است. در ایران روز ۲۵ اردیبهشت به نام روز بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی نامگذاری شده است. هر سال در این روز آیینهای بزرگداشت فردوسی و شاهنامه در دانشگاهها و نهادهای پژوهشی برگزار میشود. "حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی" (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان) شاعر معاصر و سخنسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه، در سال 329 هجری در "طبران" طوس به دنیا آمد. پدرش از دهقانان طوس بود که ثروت و موقعیت قابل توجهی داشت. وی از همان زمان که به کسب علم و دانش می پرداخت، به خواندن داستان هم علاقه مند شد. همین علاقه به داستانهای کهن بود که او را به فکر انداخت تا شاهنامه را به نظم در آورد. چنان که از گفته خود او بر می آید، مدتها در جستجوی این کتاب بوده و پس از یافتن نسخه اصلی داستانهای شاهنامه، نزدیک به سی سال از بهترین ایام زندگی خود را وقف این کار کرده است. فردوسی در سال 370 یا 371، به نظم در آوردن شاهنامه را آغاز کرد و در اوایل این کار، هم خود او ثروت و دارایی قابل توجهی داشت و هم برخی از بزرگان خراسان که به تاریخ باستان ایران علاقه داشتند، او را یاری می کردند. ولی به مرور زمان و پس از گذشت سالها، در حالی که فردوسی بیشتر شاهنامه را سروده بود، دچار فقر و تنگدستی شد.
دیوان مرحوم سید جعفر خاکشیر (مرحوم سید جعفر موسوی) شاعر فکاهی سرای اصفهان. شاعر شهیر و سخن سرای خوش تقریر، سید جعفر موسوی متخلص به خاکشیر
در شوخ طبعی و لطیفه سرائی در میان شعرای فکاهی گوی گذشته و کنون نظیر و مانند ندارد. شاعر نامبرده در بین اهل ذوق و ادب اصفهان به نام شاعر عصر پپسی کولا معروف و مشهور گردیده است. از محاسن رفتار و محامد گفتار او ، اینکه با چنین طبع نقاد و زبان وقاد ، در تمام ا یام عمر خود ،
خاطری را از خود ناشاد نساخته و با تیغ زبان که حربه شاعران است به هجای کسی نپرداخته است. چنانکه از لابلای اشعار فکاهی و شیرین او برمی آید شاعر، جدی را با شوخی آمیخته و
در قالب هزل و مطایبه ریخته تا مانند تخلصش (خاکشیر) به همه طبعی سازگار باشد. این بلبل خوش الحان اصفهان و شاعر شیرین بیان ، در سنه 1300 قمری
پا به عرصه وجود نهاده و در سال 1375 در سن 75 سالگی
دار فانی را وداع گفته و به دار باقی شتافته است. از عجائب و شگفتی اتفاق اینکه ماده تاریخ فوت او نیز (خاکشیر مرد) است که
این کلمه یعنی (خاکشیر مرد) از روی حروف ابجد که حساب شود 1375 قمری می شود. مدفن شاعر در تکیه گلزار تخت فولاد که جایگاه و آرامگاه اکثر دانشمندان و فضلای این شهر می باشد واقع گردیده است. دیوان خاکشیر در سال 1335 شمسی در تهران به طبع رسید؛
گرچه تمامی اشعار فکاهی او به دست گردآورندگان نرسید ولی تا آنجائیکه مقدور بود
سعی نمودند اشعار او را که در دست مردم اصفهان پراکنده شده بود جمع آوری نموده
و منتشر سازند تا نام این شاعر فکاهی گوی هم مانند دیگر شاعران باقی و جاوید بماند. در خاتمه متذکر می گردد منظور شاعر از گفتن این گونه اشعار ترویج مردم به فساد اخلاق نبوده است
بلکه خواسته است در هزل و مطایبه مفاسد و مضرات کارهای ناشایسته را که بعضی
از مردم بی بند وبار مرتکب می شوند گوشزد نماید تا شاید چشم بصیرت پیدا نموده و دست از اینگونه اعمال ننگین بردارند. امید است خوانندگان محترم در ضمن اینکه این دیوان را یکی از وسائل تفریح و خوشی خود قرار می دهند
سعی نمایند تا از نتایج اخلاقی و تهذیب اخلاق ، که منظور شاعر بوده است بهره و نتیجه برگیرند.
اینکه یکی از نخستوزیران رژیم پهلوی شیفتهی ادبیات بود و خواننده پر و پا قرص شاعران بزرگ فرانسوی به شمار میرفت ، اینکه هویدا علاقهی خاصی به جمعهای روشنفکری داشت : صادق هدایت ، صادق چوبک و ابراهیم گلستان از دوستان نزدیکش بودند ، همه و همه نشان میدهد که او آدم خاصی بود. اگر چه این خاص بودن با انگِ همجنسگرایی و بهایی بودن هویدا همواره تکفیر میشد، اما میلانی جنبههای دیگری از زندگی خاص هویدا را تصویر میکند. او در میان مجموعهای از کارگزاران سلطنتی که آلوده به فساد اقتصادی بودند، کمتر علاقهای به مکنت داشت. از طرف دیگر او علاقهی چندانی به قدرت نیز نداشت و یا به قول ابراهیم گلستان ، چنین وانمود میکرد. اما تمام ویژگیهای منحصر به فرد هویدا، به هیچ وجه توجیهکنندهی عملکرد او در دوران نخستوزیری نیست. نکتهای که بیعملی هویدا را بغرنج تر میکند (اگر فرض کنیم که خود نقشی در فساد مالی و حکومتی دربار نداشت) همین ویژگیهای مثبت او بود. اگر ذهن فعال جامعه ، در نگاهی کلاننگرانه انفعالِ کارگزارانی را که همچون هویدا باسواد نبودند بپذیرد ؛ قطعاً به سختی قادر خواهد بود که تسلیم هویدا را در قبال استبداد محمدرضاشاه قبول کند. هویدا در این زمینه نیز در بین سیاستمداران در اقلیت بود. او سرسپرده بود و میدانست که سرسپرده است و از آن مهمتر معنای استقلال را میفهمید و این مسالهی کوچکی نیست. گفتاری از کتاب حاضر: شبی ابراهیم گلستان (نویسنده و فیلمساز نامی) مهمان برادر هویدا بود. از قضا شخص هویدا نیز حضور داشت و جدالی لفظی بین او و گلستان در گرفته و هر لحظه لحنی تندتر پیدا می کرد. هنگامی که هویدا چیزی از سر طعن درباره ی پیراهن گلستان می گوید ، گلستان به خشم آمده و بیدرنگ پیراهن را از تن درآورده به سوی هویدا پرت کرده فریاد کشید: "بوش کن. بوی وجدان میدهد ... نه بوی عفن کسی که روح خود را فروخته". هویدا محافظانش را از تعرض به او بازداشته ، گلستان را به کنار خود خوانده به صدایی ملتهب و مضطرب از احساس خیانت به خود می گوید و از خودکامگی روزافزون شاه و از اندیشه ی سخیف نظام تک حزبی در ایران نالید. چند هفته بعد گلستان و هویدا همدیگر را در ضیافتی که به افتخار ژاک شیراک برگزار شده بود ملاقات کردند. هویدا به سوی گلستان آمد و بیآنکه نشانی از کدورت در لحن و کلامش باشد، گلستان را به مهمان فرانسوی دولت ایران معرفی کرد: "ایشان بهترین نویسنده و فیلمساز مملکت ما هستند و ما هم همیشه کارهایشان را توقیف میکنیم". این واپسین دیدار هویدا و گلستان بود. حق تکثیر: تهران: اختران، چاپ نوزدهم: پاییز ۱۳۸۷